یادگارِعُمر
درباره وبلاگ


حافظ سخن بگوی که بر صفحۀ جهان ------- این نقش ماند از قلمت یادگارِ عُمر ---------- خوش آمدید --- علی
نويسندگان
دو شنبه 24 مهر 1396برچسب:, :: :: نويسنده : علی

إِنَّ السَّماحَةَ وَالمُروءَةَ وَالنَّدى

في قُبَّةٍ ضُرِبَت عَلى ابنِ الحَشرَجِ

عبدالله ابن حشرج بن اشهب بن ورد.
والی و از بزرگان و شعرای قیس است.
در زمان عبدالملک بن مروان ولایت بیشتر شهرهای خراسان و پاره ای از شهرهای فارس و کرمان را یافت.
وی محمد بن مروان را مدح گفت صاحب اغانی قصیده ای از او نقل کرده است.
در حدود سال ٩٠ ه.ق. درگذشت.
(از الاعلام زرکلی).

زیاد ابن سلیمان الاعجم.
از موالی بنی عبدالقیس بود. او شاعری بود که شعرش دارای استحکام و فصاحت بود و چون لکنت زبان داشت به «اعجم» ملقب گردید. در اصفهان متولد شد ودر همانجا بالید آنگاه به خراسان رفت و در آنجا درحدود ٨٥ ه.ق. درگذشت.
وی معاصر مهلب بن ابی صفرة بود و برای او مدایح و مراثی سرود... بیشتر اشعارش در مدح امراء عصر و هجو بخیلان از آنان بود و فرزدق از بیم زیاد، بنی عبدالقیس را هجو نکرد.
(از اعلام زرکلی).
رجوع به عیون الاخبار و البیان و التبیین و عقد الفرید شود.

دو شنبه 24 مهر 1396برچسب:, :: :: نويسنده : علی

... عريض القفا، كناية عن الأبله ...

چهار شنبه 19 مهر 1396برچسب:إن للقرآن ظهرا و بطنا, :: :: نويسنده : علی

و قد قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم

«إنّ للقرآنِ ظهراً و بطناً إلى‏ السّبعة أبطُن»

شمس المعارف الكبرى

الشیخ أحمد بن علي البوني

وفات 622 ه.ق.

، ص: 218

 

دو شنبه 17 مهر 1396برچسب:, :: :: نويسنده : علی

تتری.
[ ت َ را ]
(ع ص، ق)

پیاپی. (ترجمان علامۀ جرجانی).
متواتر و متفرق و پریشان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
و مذکور است در « و ت ر ». (منتهی الارب).
اصل آن « وتری » و معنی آن آمدن یکی پس دیگری است. (المنجد).
یک یک پس یکدیگر. در اصل وتری بود مأخوذ از «وتر» است. (آنندراج)

ثم ارسلنا رسلنا تتری. (قرآن ٤٤ / ٢٣).
و منه الحدیث:
لابأس بقضاء رمضان تتری. (منتهی الارب).
جأوا تتری; یک یک پس یکدیگر آمدند یا متفرق و پریشان آمدند. (ناظم الاطباء).
و تَتَریً نیز آمده است. (المنجد).

یک شنبه 16 مهر 1396برچسب:كَثِيرُ الرّماد, :: :: نويسنده : علی

كَنَى‏- كِنَايَةً [كني‏] بالشى‏ءِ عن كذا: از فلان چيز به كنايه و پوشيده سخن گفت؛
«زَيْدٌ كَثِيرُ الرّماد»: كنايه از سخاوت و بخشش زيد است،
به چيزى سخن گفت ولى مقصودش چيز ديگرى بود،
- كُنْيَةً و كِنْيةً زيداً: او را ابا فلان يا ابى فلان ناميد.

یک شنبه 16 مهر 1396برچسب:طویل النِّجاد, :: :: نويسنده : علی

طویل النِّجاد

نِجاد.
[ نِ ]
(ع اِ)

جِ نجد.
رجوع به نجد شود.

|| حمایل تیغ. (منتهی الارب).
بند شمشیر که بر دوش و سینه حمایل اندازند. (غیاث اللغات) (آنندراج).
حمایل شمشیر. (ناظم الاطباء).
دوال شمشیر. (مهذب الاسما).

|| طویل النِّجاد; مرد درازقامت. (منتهی الارب). کنایه از طویل القامة است. (از المنجد).

|| فلان طلاع نجد و انجده و نجاد و انجاد; او ضابط است در معالی امور و غالب بر آن. (منتهی الارب). هو طلاع نجاد; او نیک آزماینده است در کارها و تصرّف کننده در آنها و نیک ماهر و تجربه کار و زیرک است و پیوسته همّت او مایل به معالی امور میباشد. (ناظم الاطباء).

|| جامۀ کهنه.
ژنده.
نهالی.

شنبه 15 مهر 1396برچسب:, :: :: نويسنده : علی

تعریض. [ تَ ] (ع مص)
سخن سربسته گفتن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (دهار).
بکنایه سخن گفتن. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
خلاف تصریح.
متعد بالباء و باللام.
و از این معنی است معاریض در گفتار و آن توریه است بچیزی از چیزی و در مثل است که در معاریض گریزگاهی است از دروغ گفتن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء).
دلالتی را در گفتار تضمین کردن که لفظی در آن برای آن دلالت نباشد. چنانکه گوئی زمستان رفت و روسیاهی به زغال ماند; بدی تو بر ما گذشت و تو خجل ماندی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
سخنی نامصرح که شنونده بدان مراد گوینده را داند. (از تعریفات جرجانی).
و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود

با وزیران در این باب سخن گفته آید هم بتعریض. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص ٦٨٥).
خبر مگر خویش میداد بر تعریض و ایشان نمیدانستند. (قصص الانبیاء ص ٢٣٣).
یکی از علما خورندۀ بسیار داشت و کفاف اندک. با یکی از بزرگان ... بگفت. روی از توقع او در هم کشید و تعریض سؤال از اهل ادب در نظرش قبیح آمد. (گلستان).
و حسن جایها گفته است چه بتعریض و چه بتصریح که همچنان که در دور شریعت اگر کسی طاعت و عبادت نکند. (جهانگشای جوینی).
وقت وقت بتعریض و گه گاه بتصریح، چنان فرانمودی. (جهانگشای جوینی).
بتعریض ... نقش آن معنی را، در دل دیگر پسران کالنقش فی الحجر مینگاشت. (جهانگشای جوینی).

|| گوشه زدن. (فرهنگ فارسی معین).
سرزنش گونه سخن گفتن
و حاسدان و دشمنان ما که به حیلت و تعریض اندر آن سخن پیوستند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص ٢١٤).
بتعریض گفتی که خاقانیا
چه خوش داشت نظم روان عنصری
خاقانی

چون سایه شده به پیش من مست
تعریض مرا گرفته در دست
نظامی

|| پهن نمودن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد).

|| فروختن رخت را بعرض و به غیر جنس آن. (منتهی الارب).
فروختن کالا به کالا. (آنندراج) (از اقرب الموارد).

|| خورانیدن راه آورد را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).

|| دادن راه آورد را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج).

|| پیوسته خوردن بز یکساله را.

|| صاحب عارضه و کلام گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
خداوند عارضه شدن. (آنندراج).

|| بشولیده نبشتن. (دهار).
تعمیه نمودن کاتب نبشته را و بیان ناکردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
در هم نوشتن کتاب را چنانکه نیک نتوان خواند. (آنندراج).

|| چیزی را عرض چیزی ساختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)

فقد عرض النعمة للزوال. (اقرب الموارد).

|| تمام ناپختن گوشت را و نیم جوشانیدن آن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج).

|| نشان پهن بر چهارپای نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد).

|| پیش آوردن کسی را بر کاری.
و قول سمرة: من عرض عرضنا له و من مشی علی الکلا قذفناه; یعنی هر که دشنام صریح ندهد پیش آیم او را بضرب خفیف و هرکه دشنام صریح دهد، حد قذف جاری میکنم بر او. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).

شنبه 15 مهر 1396برچسب:, :: :: نويسنده : علی

رحل.
[ رَ ]
(ع اِ)

پالان شتر.
ج، اَرحُل، رِحال.
پالان شتر.
پالان اشتر با جمله آلتها و گویند پالان خر.
ج ، اَرحُل، رِحال.
جهاز شتر که خردتر از قتب باشد.
جهاز شتر و آن خردتر از قتب باشد و مردان بر آن نشینند.
مَرکب شتر.

|| مسکن و منزل.
مسکن و جای باش مرد.
جای باش مرد.
بنگاه.
خانه.
مسکن.
منزل.
مثوی و منزل.
گفته شود:
«عاد المسافر الی رحله و الماء فی رحله»; ای منزله.

|| رخت و اسباب همراهی.
آنچه از اثاث همراه برداشته شود وفقط به ظرف اطلاق شود و در قرآن است:
«اجعلوا بضاعتهم فی رِحالهم». (قرآن ٦٢/١٢ ); ای فی اوعیتهم.
رخت مسافر.
رخت و اسباب.
اثاث و متاع.

قلعه ای خواست که بدان مستظهر شود و رحل و ثقل و عیال و اموال خویش آن جایگاه فرستد. (ترجمۀ تاریخ یمینی).
-
رحل اقامت;
صاحب آنندراج به این کلمه معنی فروکش کردن داده است، اما استوارنیست و شعری که از محسن تأثیر نقل کرده، شاهد در رحل اقامت بودن است، به معنی قرار داشتن قرآن در جایگاه بخصوص آن

به صفا حسن رخت تا به قیامت باشد
مصحف روی تو در رحل اقامت باشد
محسن تأثیر

و رجوع به رحل در این معنی شود.
-
رحل اقامت افکندن;
ساکن شدن.
مقیم گردیدن.
اقامت ورزیدن.
مقیم شدن.
القاء عصی.
القاء جراء.

|| مجازاً، به معنی دو تختۀ چوبین که قرآن مجید را در آن نهند در هنگام تلاوت.
دو تختۀ صلیبی شکل و متقاطع که کتاب و یا قرآن مجید را هنگام قرأت بروی آن نهند و گیرخ و کیرخ نیز گویند.
چیزی باشد از چوب که در وقت تلاوت قرآن مجید بر آن گذارند و شعرا خط و ابروی خوبان را بدان تشبیه دهند.

قلم برداشت و با ما معمایی نهاد غریب و کتابی از رحل برگرفت و آن را بر پشت آن نبشت بخط خود به من داد. (تاریخ بیهقی).

المُؤَيَّد


(669 - 745 ه.ق. 1270 - 1344 م.)
يحيى بن حمزة بن علي بن إبراهيم،
الحسيني العلويّ الطالبي:
من أكابر أئمة الزيدية و علمائهم في اليمن.
يروي أن كراريس تصانيفه زادت على عدد أيام عمره.
ولد في صنعاء.
و أظهر الدعوة بعد وفاة «المهدي» محمد بن المطهر (سنة 729 ه.ق.)
و تلقب بالمؤيد بالله (أو المؤيد برب العزة)
و استمر إلى أن توفي في حصن هران (قبليّ ذمار).
من تصانيفه «الشامل - خ»
في أصول الدين،
و «نهاية الوصول إلى علم الأصول»
ثلاثة مجلدات،
و «التمهيد لأدلة مسائل التوحيد - خ»
و «الحاوي»
في أصول الفقه، ثلاثة مجلدات،
و «المحصل في كشف أسرار المفصل - خ»
و «شرح الكافية - خ»
و «الطراز المتضمن لأسرار البلاغة و علوم حقائق الإعجاز - ط»
ثلاثة أجزاء،
و «الإيجاز لأسرار كتاب الطراز - خ»
و «الانتصار - خ»
في الفقه،
و «تصفية القلوب عن أدران الأوزار و الذنوب - خ»
تصوف،
و «الاختيارات المؤيدية - خ»
و «الدعوة العامة - خ»
و «الرسالة الوازعة لذوي الألباب - خ»
و «الأنوار المضية في شرح الأخبار النبويّة - خ»
و «مختصر الأنوار المضية - خ»
و «خلاصة السيرة - خ»
سيرة ابن هشام،
و «اللباب في محاسن الآداب - خ»
و «الإفحام لأفئدة الباطنية الطغام - ط»
و «مشكاة الأنوار - ط»
في الرد على الباطنية،
و «المعالم الدينية - خ»
عقائد،
و «الإيضاح لمعاني المفتاح للفضل بن أبي السعد العصيفري - خ»
في الفرائض (1020 عربي، فاتيكان)
و غير ذلك مما يقال إنه بلغ مائة مجلد.

الأعلام،ج‏8،ص:143.

***

از لغتنامه مرحوم علامه دهخدا

یحیی بن حمزة بن علی بن ابراهیم حسین علوی طالبی، ملقب به المؤید بالله، از بزرگان امامان زیدیه و دانشمندان آنان در یمن بود. به سال ٦٦٩ ه.ق. در صنعا به دنیا آمد و به سال ٧٤٥ ه.ق. در قلعۀ هران بدرود حیات گفت. گویند شمارۀ تألیفاتش از شمار سالهای عمرش افزون بود. از آثار اوست:
١- الشامل، در اصول دین.
٢- نهایة الوصول الی علم الاصول.
٣- التمهید لادلة مسائل التوحید.
٤- شرح الکافیة.
٥- الانتصار.
٦- الحاوی.
٧- الدعوة العامة.
٨- خلاصة السیرة.
(از اعلام زرکلی).
و رجوع به معجم المطبوعات ج ٢ ص ١٩٤٤ شود.

شنبه 25 شهريور 1396برچسب:البحتري, :: :: نويسنده : علی

 البُحْتُري
(206 - 284 ه.ق. 821 - 898 م.)
الوليد بن عبيد بن يحيى الطائي،
أبو عبادة البحتري:

شاعر كبير،
يقال لشعره «سلاسل الذهب».
و هو أحد الثلاثة الذين كانوا أشعر أبناء عصرهم:
المتنبي،
و أبو تمام،
و البحتري.
قيل لأبي العلاء المعري:
أي الثلاثة أشعر؟
فقال:
المتنبي و أبو تمام حكيمان، و إنما الشاعر البحتري.
ولد بمنبج (بين حلب و الفرات)
و رحل إلى العراق،
فاتصل بجماعة من الخلفاء
أولهم المتوكل العباسي،
ثم عاد إلى الشام،
و توفي بمنبج.
له «ديوان شعر- ط»
و كتاب «الحماسة- ط»
على مثال حماسة أبي تمام.
و للآمدي «الموازنة بين أبي تمام و البحتري- ط»
و للمعري «عبث الوليد- ط»
في تصحيح نسخة وقعت له من ديوانه.
و لعبد السلام رستم «طيف الوليد أو حياة البحتري- ط»
و لرفيق فاخوري «البحتري- ط»
و لحنا نمر،
و لمحمد صبري «أبو عبادة البحتري- ط»
و لجرجس كنعان «البحتري، درس و تحليل- ط»
و كلها رسائل،
و فيها ما يحسن الرجوع إليه. [1]

[1]
وفيات الأعيان 2: 175
و معاهد 2: 234
و الشريشي 1: 36
و تاريخ بغداد 13: 446
و مفتاح السعادة 1: 193
و 83 HUART
و المنتظم 6: 11 و فيه:
وفاته سنة 285
و يقول مرجوليوث A.S MARGOLIOUTH في دائرة المعارف الإسلامية 3: 365 - 368 إن النقاد الغربيين يرون البحتري أقل فطنة من المتنبي و أوفر شاعرية من أبي تمام. و في كتاب العرب و الروم 352 لفازيليف، بعض ما ورد في شعر البحتري من الإشارات إلى حروب الروم.



آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1176
بازدید دیروز : 120
بازدید هفته : 1176
بازدید ماه : 13429
بازدید کل : 207472
تعداد مطالب : 2000
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1

Alternative content